چند شوخی حسن روحانی روی مخ مخاطبان

    برخی، همچون اکبر گنجی در مقالات اخیرش، چنان از «اسلام» سخن می گویند که گاهی فراموش می کنند این یک اصطلاح کاربردی است برای توضیح، فهم و بررسی پدیده های تاریخی؛ به کار بردن مفاهیم کلی از قبیل طبقه/رتبه/دسته بندی ها به مثابه امور تاریخی که در روایت متون تاریخی نقش اجتماعی بازی می کنند، عملی نامناسب است. در واقع، یک اصطلاح، یک امر کلی فقط یک ابزار است که قرار بوده جایی در گفتمان پیدا کند، نه اینکه به یک امر مسلم با تحقق تاریخی تبدیل می شود. اما حتی رئیس جمهور، حسن روحانی، که نام خانوادگی‌ش دوپهلویی خاصی ایجاد می کند، نیز پا در همین میدان دارند؛ "ما در حال حاضر به چند تا فرع اسلام چسبیده‌ایم و فکر می‌کنیم که همه منکر و معروف آن‌هاست." هنوز در سخن ایشان چیزی هست مشخص، واحد، ذاتی، مسلم، بحث‌نابرانگیز و کاملا توافق‌شده به نام «اسلام» و اتفاقا یک روحانی که "روحانی" هم هست، آن را عینا شهود کرده و دقیقا در سرزمینی که هر کس توان سخن گفتن از «اسلام» را داشته باشد، توان بازی با ابزارهای بسیاری را دارد، بازهم به همان گفتمانی دامن می زند که بقیه‌ی «برموقعیت‌ان» هم به لحاظ ساختاری در همان گفتمان بازی می کنند.
    حتی محمود احمدی نژاد هم می توانست از «این» حرف های خوب بزند، "فقر، بیکاری و فساد، منکرهایی هستند که باید با آن‌ها مقابله کرد." هنوز هم  روحانی در همان بازی گفتمانی است: «منکر.» واقعا چرا کسی که می خواهد اسلام را از دست پلیس خارج کند، خودش هم اتفاقا باید همان اسلام را به خودش اختصاص دهد؟ اما
واقعا مشکل چیست که این موارد مقابله‌پذیر مقاومت‌ناپذیر می نمایند، در حالی که در آن سوی میدان "علی سعیدی، نماینده ولی‌فقیه در سپاه پاسداران می‌گوید بر اساس تحقیقات کار‌شناسان ۵. ۹۹ درصد از پیروزی‌هایی که نصیب مردم ایران می‌شود، نتیجه هوشمندی و تدبیر رهبر است،" معلوم نیست شکست‌ها را، همچون فقر و بیکاری و فساد، مسئولیت با کیست، اگر اساسا مسئولیتی در کار باشد؟ اگر هم نیست، چرا باید پیروزی ها را به گردن کسی آویخت؟
     عجیبتر آنکه وقتی در ولایات آمریک از رئیس جمهور پبرامون زندانیان سیاسی پرسیدند، او گفت در ایران تفکیک قوا وجود دارد و او نمی تواند در امور قوه قضائیه دخالت کند- بگذریم از اینکه آنها نظرش را پرسیدند نه دخالتش را- اما حالا او می تواند در باب نیروی انتظامی سخنانی گوید که ارتباطش با مقام ریاست جمهوری نامشخص و کاملا نامداخلت‌جویانه است؛ "وظیفه پلیس، اجرای اسلام نیست، پلیس فقط باید قانون را اجرا کند." شاید او هنوز اثر یوسف خان مستشارالدوله را نخوانده است، یک کلمه، تا بداند که بهای «قانون قانون گفتن» در تاریخ ایران چیست! در این لحظه رئیس جمهور، همچون پیامبری به پیروانش، بی‌ربط بودن کامل موارد وظایف دخالت پلیس و «اسلام» را اعلان می کند؛ پس اسلام هنوز چیزی است و به کسی تعلق دارد؟!؟!
    حسن روحانی با بیان این گزاره "امنیت جامعه با امنیتی کردن جامعه دو مقوله متمایز است،" احتمالا قصد شوخی داشته، چرا که از مطالعات و تجربیات سیاسی او بعید می نماید که این اصل ساده را فراموش کرده باشد؛ هر نهاد (سیاسی) در جامعه خواستار افزایش عرصه، میزان و شدت دخالت و اعمال قدرت خود است، بنابراین نان نیروهای امنیتی، که او شخصا تخصصش سالها همین بوده، اساسا در امنیتی کردن موقعیت است.
    آیا واقعا می شود این استفهام انکاری او را درک کرد که "آیا پلیس می‌تواند در آن... دخالت کند؟ ‌مثلا هنگام نماز ظهر وارد یک بانک شود و به رئیس بانک بگوید وقت نماز است." به نظر می رسد رئیس جمهور یک ایران دیگری را مراد کرده است، زیرا در ایرانی که دست کم من زیسته ام، پلیس دقیقا می تواند چنین اقدامی کند و کدام قانون و «تاریخ قانون»ی است که می تواند جلوی پلیس را در امثال این اقدام(ات) بگیرد؟ پلیس که سهل است، در ایران زیسته‌ی من، هر کسی می تواند چنین اقداماتی انجام دهد، به شرطی که قدرتش را داشته باشد، «قدرت» آقای رئیس جمهور، می فهمید؟ رابطه ای با دیگران که چیزی را به شما اضافه می کند و همزمان با همکاری دیگران از آنها می گیرد. هم‌آنچه به موقعیت شما این اجازه را می دهد که چنین تجربیات کثیر ایرانی را توی چشم ما نگاه کنید و با آرامش کامل، از نوع احمدی نژادی آن، رد نمایید. وقتی مبارزه با اپیلاسون و رونی کلمن هم می تواند امنیتی باشد.
     "اولین عامل ناامنی، فقر و بیکاری است،" آیا واقعا مستر پرزیدنت نمی خواهند بگویند پلیس باید برود و فقر را دستگیر کند؟ چه کسی باید بیکاری را دستگیر کند، زمانی که به قول رئیس مجلس، "42 درصد از فارغ‌التحصیلان در ایران بی‌کار هستند،" و وزیر ارشاد شما به فکر "رایگان شدن اینترنت مساجد" است، و فقط وقتی "ایران در رتبه بندی عامل شادی، در میان 158 کشور در مقام 110 قرار گرفت،" یادش می افتد بگوید "صداوسیما برنامه‌های شاد بسازد تا مردم ایران را جذب کنند." اتفاقا دقیقا وقتی فقر و بیکاری هست/افزایش می یابد، اساسا به نیرویی با کارایی های پلیس در جامعه برای سرکوب نتایج این موقعیت اجتماعی نیاز هست، در غیر این صورت پلیس به عنوان یک نهاد به هیچ وجه برای مبارزه با مشکلات اقتصادی تأسیس نشده است.

هیچ نظری موجود نیست: